به کوشش: رضا باقریان موحد




 

هر چند پیرو خسته دل و ناتوان شدم *** هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا *** بر منتهای همّت خود کامران شدم
ای گلبن جوان بر دولت بخور که من *** در سایه ی تو بلبل باغ جهان شدم
اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود *** در مکتب غم تو چنین نکته دان شدم
قسمت حوالتم به خرابات می کند *** هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم
آن روز بر دلم در معنی گشوده شد *** کز ساکنان درگه پیر مغان شدم
در شاهراه دولت سرمد به تخت بخت *** با جام می به کام دل دوستان شدم
از آن زمان که فتنه ی چشمت به من رسید *** ایمن ز شرّ فتنه ی آخر زمان شدم
من پیر سال و ماه نی ام، یار بی وفاست *** بر من چو عمر می گذرد پیر از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظا *** بازا که من به عفو گناهت ضمان شدم


1.ای معشوق!هر چند که انسانی پیر و آزرده خاطر و ناتوان شده ام، ولی هر گاه که به یاد چهره ی زیبا و دلنشین تو می افتم، جوان می شوم.
2.خدا را سپاس می گویم که هر چه از او خواستم، با تمام همّت و توان خود به آرزوهایم رسیدم و کامیاب شدم.
3.ای معشوق زیبا و جوان!خدا کند که از بخت مساعد و اقبال نیک بهره مندی شوی، زیرا که من در سایه ی لطف و توجه تو بود که غزلسرای باغ جهان شدم و شعر و غزلم مشهور عالم گشت.
4.پیش از اینکه عاشق شوم، نمی دانستم در اطراف من چه می گذرد و از زیر و بالای وجود خود آگاهی نداشتم و خود را نمی شناختم.در مکتب غم عشق تو بود که من عاشق تربیت شده و نکته دان شدم و به راز وجود پی بردم.
5.هر چند که در روزگار گذشته، عالم مدرسه ای بوده و از رندی و عاشقی پرهیز می کردم و اهل زهد و تقوی بودم، ولی سرنوشت و قضای الهی مرا به سوی میخانه می فرستد و عشق، در معنی را بر من گشوده است.
6.از آن روز و لحظه ای که در معنی و عالم اسرار بر رویم گشوده شد، حقیقت را دریافتم که از مقیمان درگاه پیر مغان شدم و به او تکیه کردم.
7.در شاهراه بخت و سعادت پایدار، مطابق میل و آرزوی دوستان با ساغر شراب بر تخت خوشبختی نشستم، یعنی مطابق آرزوی دوستان جام شراب روحانی در دست گرفتم و نوشیدم و سعادتمند گردیم.
8.از زمانی که به بلای عشق و چشم مست و فتنه انگیز تو دچار شدم، سایر غم ها و دشواری های جهان، با همه ی سختی های آن بر من آسان شد.به طوری که می توانم بگویم دیگر رویین تن هستم و از تمام رویدادها و آسیب های حوادث آخرالزمان که پدیدار خواهد شد، در امانم.
9.من به سبب گذشت سال و ماه و روزگار، پیر و فرسوده نشده ام، بلکه آنچه سبب پیری من شده، گذر شتابان یار بی وفای من است که نسبت به من بی توجه و بی التفات است.عمر من به وجود محبوب بسته است.
10.دیشب لطف و عنایت یار شامل حالم شد که مژده داد:ای حافظ!بازگرد که من بخشیده شدن گناهت را از سوی پروردگار ضمانت کردم.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول